بچه که بودم از دو تا چیز خیلی می ترسیدم؛ یکی از در بسته ،یکی از گم شدن توی خیابون،...گم کردن دستی که گرفته بودمش...
حالا...بعد اینهمه سال...منم و درای بسته و دستی که انتظار رسیدنش شده شب و روز نوجوونی و جوونی من...
آقا شیطونه یه وخ فک نکنه برنده شده و من لبخند نمی زنم!
وبلاگ پاورقی های من
" مقالات و ترجمه های علمی – فرهنگی و هنری به همراه گالری عکس"
http://www.myfootnotes.blogsky.com
سلام .. عذرخواهی میکنم که به دلیل حجم بالا و وقت کم مجبور به کپی کردن پیام بالا بودم. خوشحال می شم که به من سر بزنی ... با هم تبادل اطلاعات و لینک و... داشته باشیم.
فعلا بای...