گیجِ گیج

...کجاست جای رسیدن؟...

گیجِ گیج

...کجاست جای رسیدن؟...

سه نقطه

خیلی وقته که واسه مغزم، عصا می خوام.اما... 

نمی دونم از سر غرورشه که زیر بار نمی ره و می خواد همینجوری یکه بره و هی بخوره با مغز تو زمین، 

 یا از سر ترس از عصاهای این دوره زمونه که وسط راه و درست لب پرتگاه میشکنه و پشیمون می شی 

 از تکیه کردنت،... 

شایدم اون قد، کار از کار گذشته که هیچ عصایی به کارش نمیاد 

شایدم...شایدم فک می کنه ، منو چه به عصا؟  


 احساس می کنم دیگه صلاحیت فک کردن ندارم. 

دارم به شدت خودمو سانسور می کنم...که یه وخ از دهنم در نره و بگم: کمک...

نظرات 2 + ارسال نظر
وحید الله چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:45 ق.ظ http://www.waheed.bogsky.com

سلام هانیه عزیز!
ویبلاگ قشنگ داری . مطالب منتشره از خودته؟ خیلی جالبه
به ویبلاگ من هم سر بزن .... اگر خوشت آمد با هم تبادل لینک میکنیم منتظر جوابم
خدا نگهدار

نهال چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:42 ق.ظ http://fazmetr.blogsky.com

سلام

چقدر خودتو شایسته تقدیر میدونی !!عصلا واسه ذهنو عدم صلاحیت فکر کردن !بی خیال !میدونی این زندگی لعنتی چند روی بیشتر نیس ....فکر نکنمم صرف کنه که توی این چند روزم گیج بزنی !

خودمو شایسته ی تفدیر می دونم؟ از کجای نوشته های من این احساسو پیدا کردی؟...انصافا جز آرزوهامه!
به هر حال ممنون.موفق باشی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد