گیجِ گیج

...کجاست جای رسیدن؟...

گیجِ گیج

...کجاست جای رسیدن؟...

مهمون

امشب دلم مهمون داره...

یه مهمون که خیلی ساله همسایشه...

اما دل من گوشه گیره و همسایه هاش کمتر می بیننش

...

یه مهمون که خیلی شبیه خودشه...

 که می آد و می نویسه:"عزیزی ... بالا بری پایین بیای عزیزترین منی ... دوست داشتنی ترین ..." 


دلم می لرزه. یه هو می شم یه بغض گنده...

.

.

.

چینی نازک تنهایی ام ترک برداشته

معلقه...مثه همیشه...بین شکستن و نشکستن...

نظرات 2 + ارسال نظر
ایلیا سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 ق.ظ http://www.persianboy.blogsky.com/

سلام
به نام خدا
دل منم مهمون داشت
پرتش کردم بیرون!!!

هدی جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:07 ق.ظ

منم می شم یه بغض گنده ... که زود می شکنه ... خیلی زود می شکنه وقتی یاد خنده های ... اون دو تا کوچولوی کلاس اولی و پنجمی می افته ... دروغای اون کلاس اولیه ... ریسه رفتنای اون کلاس پنجمیه که باورش می شد ...
:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد