گیجِ گیج

...کجاست جای رسیدن؟...

گیجِ گیج

...کجاست جای رسیدن؟...

سیاهم

امام ما...

آقای ما

من ِ رو سیاه ِ دل سیاه تر،

از روسیاهی و دل سیاهیم خسته  ام

از خودم و از پوچی و کوچیکی زندگیم

از گذشته ای که دوستش ندارم،

از حالی که اونطور نیست که باید باشه،

از اونچه که هستم و اونی نیست که می خوان و می خوای..

.

.

.

 تو خوب می دونی چقد روسیاهی بده...

چقد بده احساس شاگرد آخر بودن 

.

.

.

امام من، من بدم اما تو که خوبی،

من از هیچ چیز شاکی نیستم الّا خودم،

رو دوش خودم سنگینی می کنم

.

.

.

امام من،...

منم می خوام خوب باشم.....

نظرات 1 + ارسال نظر
هدی جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:27 ق.ظ

خوبی ... مطمئنم که دوست دارند ... همونایی که می دونی ...
همونایی که فقط اونا مهم اند ...

کاش منم مثه تو یه روز بفهمم که فقط اونا مهم اند ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد