گیجِ گیج

...کجاست جای رسیدن؟...

گیجِ گیج

...کجاست جای رسیدن؟...

خدای صبور من

تو رو از خاطرم برده،

تب تلخ فراموشی،

دارم خو می کنم با این،

فراموشی و خاموشی،


چرا چشم دلم کوره،

عصای رفتنم سسته،

کدوم موج پریشونی،

تورو از ذهن من شسته... 


خدایا فاصله ت با من،

خودت گفتی که کوتاهه،

از اینجا که من ایستادم،

چقد تا آسمون راهه


من از تکرار بیزارم،

از این لبخند پژمرده،

از این احساس یاسی که،

تو رو از خاطرم برده،

به تاریکی گرفتارم،

شبم گم کرده مهتابو،

بگیر از چشمای کورم،

عذاب کهنه ی خوابو....


می خوام عاشق بشم اما،

تب دنیا نمی ذاره،

سر راه بهشت من،

درخت سیب می کاره...


کلمه به کلمه این شعر، انگار حرفهای دل منه...

خدایا...

بیدارم کن

نظرات 2 + ارسال نظر
هدی جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:04 ب.ظ

شرح حال هممونه ... چه بدونیم ... چه ندونیم ... چه بخوایم بدونیم ... چه نخواییم و فرار کنیم ...

هدی جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:05 ب.ظ

نبینم صدات غم داره ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد